سلام به همه ی بچه های پر انرژی ی ی ی
امروز میخوایم بریم سراغ یه دختر جنوبی با مرام و خونگرم .میخواد برامون
کمی از حال و هواش تو سال کنکور برامون بگه و از تجربه هاش استفاده کنیم.
– خودت رو معرفی میکنی؟
یه سلام پرانرژی به هه ی بچه هاااا. یاسمن صفایی هستم . از جنوبی ترین نقطه ی ایران، استان هرمزگان ، مدرسه نمونه دولتی ووووو کنکوریه ۹۴
– از کی تصمیم گرفتی به صورت جدی شروع کنی؟
بعدامتحان نهایی حدود۱۰روزاستراحت کردمو بعدش بکوب تاااااااخوده کنکور دویدم
– از همون اول کاری رفتی تو قرنطینه و استراحت و تفریح تموم شد دیگه؟
نه بابا اصلا مگه میشه؟مگه داریم؟ حتی دستگاه هاهم باید گاهی خاموش بشن
روغن کاری شن!ما که بدتریم .زندگی تو سال کنکور یعنی بین همه ی اینا یه
تعادل برقرار کنی .
– خب پس از تفریحات بگو؟ با موبایلت آشتی بودی یا نمیذاشت درس بخونی ؟
همه چییییززز سر جاش بود ولی یه خورده کمتر!تی وی سرجاش بود سریال میدیدم
حتی !!! اینترنتم برای پیگیری اخبار کنکوری و سایت های انگیزشی بخصوص مرجع
تخصصی کنکوریها یا الان که اسمش شده آلفا مثبت پابر جا بود! موبایلمم ازین
موبایلای ساده بود..یبارم از دستم افتادزمین..نصف صفحشم سیاه بود..صرفا
واسه ارتباط با بعضی دوستان و استفاده از کمکای دبیرام..مزاحم درسم
نبود..دوست خوبی بود برام
– کنکوریا معمولا هم بداخلاق میشن هم از عالم آدم طلبکار!رابطه ات با اطرافیانت چجوری بود؟
برخلاف خیلیا رابطم بادوستام خیلی صمیمی تر شده بود…اما وقتایی ک یه چیزی ناراحتم میکرد یکم تو خونه غر میزدم سربقیه.
– با استرس هات چجوری مقابله میکردی؟
استرس رو اصلا نگوووو خیلی اذیت میکرد ! رابطم بادوتا از دبیرام خیلی خوب
بود حرف زدن با اونا وحرفای امیددهنده شون کاملا ریستارتم میکرد… آخرای سال
سوم ی قرآن ازجایی ک همیشه آرزوشو داشتم واسم فرستادن که باهاش عجیب دلم
قرص میشد..و یه کار دیگه نوشتن بود…نوشتن حرفام با خدا…اصن این کار معجزه
میکردا…یهو از این رو به اون رو می شدی!ووو گوش دادن به موزیکای کنکوری
– از اول مسیر که شروع کردی چقدر به موفقیتت اطمینان داشتی؟
اوایل خوندنم نه فکرنمیکردم ولی کم کم که پیشرفتمو دیدم امیدوارشدم و فهمیدم ک میتونم .
– چی حالت دلت رو خعععلییییییی خوب می کرد؟
وقتی بعد از رسیدن به اهداف کوتاه مدت و موفقیت های کوچولو رضایت رو تو
چهره مامان وبابام ودبیرام میدیدم حال دلم خعععلی خوب می شد .
– منبع انرژی و نیروی محرکه ات شخص خاصی یا چیز خاصی بود؟
خداروشکر تقریبا همه واسم منبع انرژی بودن .. دوستام .. خانوادم. . دبیرام..اعضای سایت و خیلیای دیه .
– جمله ای بود که رو درو دیوار اتاقت بنویسی و بهت انرژی بده؟
جمله که زیاد بودولی دوتاش که خیلی انرژی میداد بهم : – ستاره دریایتونجات بده – هیییییس هیچی نگوفقط بدو
– وقتایی که دیییگه نمیتونستی ادامه بدی چی باعث میشد دوباره استارت بزنی؟
وقتی میدیم فرشته هام همه کارمی کنن که من تاآخرش برم و نتیجه بگیرم به خودم حق نمیدادم ول کنم و درست درس نخونم .
– رابطه ات با اون بالایی چطور بود؟
خدا توسال کنکور شد صمیمی ترین دوستم. حرفامو باهاش مینوشتم شدید آروم می
شدم. حتی وقتایی که قران میخوندم بیشتر وقتا حرفاش توقرآن باحالم مناسبت
داشت. حتی وقتایی که حالم بدمیشد.. بخاطربیماری که داشتم به شدت کمکم
میکرد. یه چیزی که هیچوقت یادم نمیره و واقعاسرجلسه کنکور منو به وجد
آورد این بود که خدا به دلم انداخت دوتاساعت ببرم سرجلسه و دقیقا ساعت
اصلیم از کارافتاد..و شرمنده شدم ازین همه مهربونیش..
– بیماری؟
از امتحان نهایی سوم شروع شد!دکتر ها میگفتن به خاطر استرسه..تهوع و
استفراغ و ضعف شدید و همیشگی طوری که نمی تونستم از جام بلند بشم.حتی
یادمه دو تا از آزمون آزمایشی هام رو دراز کشیده تو خونه دادم!
– بگذریم…از آرزو های خوشگلت تو سال کنکور برامون میگی؟
آرزوکه زیاد بود..امااصلیش این بود که نتیجه ای به دست بیاد که شرمنده ی اونایی ک واسم زحمت کشیدن نشم .
– حالا بریم سراغ اصل کاریییییی از روز کنکور برامون بگو… !
روزکنکورخیلی خوب بود…عجیب بود ک اون روز تاعصرش که درصداموحساب کردم اصلااسترس نداشتم حتی به اندازه ی آزمونای آزمایشی
ولی بابام ازخواب ک پاشد ازبس هول بود پاگذاشت روعینکش شیکست..توسالن
نفراول بودم یکم ترس برم داشت ولی بابچه هامشغول شوخی شدیمو زودیادم
رفت..ولی هی ب خودم تلنگرمیزدم که بابا یاسی چرا استرس نداری تو؟؟..چهره ی
ژولیدم بعد کنکور خیلی خنده داربود .. ولی همین که بالاخره کنکور تموم شد
انرژی دوباره میداد بهم..رفتم خونه و بعد از جواب دادن ب تلفنای معلمام
گوشی جدید و راه انداختمو…آزادی بعد از کنکور …
– تو اون لحظات سختی که منتظر بودی جوابا بیاد تو ذهنت چی می گذشت؟
شبش که نخوابیدم همش درحال رفرش کردن سایت بودم..همش میگفتم خدایا همینو ب
خیر بگذرون دیه هیچی نمیخوام..حتی به پشت کنکور موندنم فکرمیکردم آخه
تخمین رتبم خوب نشده بود..یه یک ساعتی بود ک خوابیده بودم صدای مامانمو
شنیدم که دنبال شناسنامم میگشت..شیرجه زدم سمت گوشیم وسریع کارنامه بالا
اومد..اصن فکراین رتبه رو نمیکردم..توذهنم خیلی بدتربود..خشکم زد..فقط گریه
میکردم..ینی یه حال خیلی خوبو خاصی بود..
– خدارو شکر به خیر و خوشی تموم شد! رتبه و درصدهات رو میگی برامون؟
منطقه سه۱۴۱- ادبیات۵۳ عربی۸۱دینی۶۹زبان۶۵ زمین۱۴ ریاضی۶۲ زیست۵۲فیزیک۵۲ شیمی۵۳ – پزشکی شیراز
– خب حالا که خانوم دکتر شدی تصمیمت برای ادامه مسیر چیه؟اهدافت چیه؟
یه چیزی ک واقعاسعی میکنم انجامش بدم اینکه اگه کسی ازم راهنمایی خواست دریغ نکنم . تاجایی ک درتوانم باشه مخصوصا همشهریام چون واقعاتوشهربه این کوچیکی مشاورخوب خیلی کمه شایدم اصن نیست.. تادانش آموز ناامیدوافسرده بره و کمک بگیره..مسلما نمیتونم مثه مشاورای تخصصی باشم ولی هرچی بلدمو دریغ نمیکنم
– توی چند کلمه احساست رو راجع به این کلمات بگو!
لبخند پدر و مادر : سوخت موتور من واسه ادامه ی راه
مهندس ایمان سرورپور: بمب انرژی..حال دل خوب کنه من
صبح کنکور : اندکی صبر..آزادی نزدیکه
شکست : نا امید نشید پیروزی نزدیک است
پزشکیییی: خارق العاده و شگفت انگیز
– و کلام آخر؟(هرچیزی که احساس کردی جا مونده و ما نپرسیدیم)
دوستای عزیزم ازتون میخوام جوری درس بخونید که بعدا حسرت نخورید..وسطای
راه ول نکنید اگه تاآخرش بریداون بالایی به بهترین شکل جوابتونو میده
.مواظب سلامتتیون باشید.
تهیه و تنظیم : سحر شکری
—————————————————————————————————————————————————————————————————–مصاحبه به این قشنگی و خوشگلی جایی دیده بودین ؟؟ مرسی از جفت خانم دکترا بخاطر تهیه این مصاحبه با عکس نوشته های زیبا از خانم دکتر صفایی واسه شما .