بهانه ها را رها کنید
اگر دوست دارید زندگی رویایی خود را خلق کنید, پس تصمیم دارید صد در صد مسئولیت زندگی خویش را نیز بر عهده بگیرید.
این یعنی رها کردن تمامی بهانه ها, تمامی داستان های قربانی شدن, تمامی دلایلی که چرا نمی توانید و چرا تا کنون نتوانسته اید, تمامی سرزنش کردن های شرایط بیرونی, شما باید همه این ها را برای همیشه رها کنید.
گذشته, گذشته است.
تنها چیزی که مهم است این است که از این لحظه به بعد شما انتخاب کنید, طوری عمل کنید انگار شما صد در صد مسئول هر چیزی هستید که برایتان اتفاق می افتد یا نمی افتد.
امروز صبح که از خواب بیدار شدم از خودم پرسیدم:زندگی چه میگوید؟…
جواب را در اتاقم پیدا کردم…
پنکه گفت:خونسرد باش … سقف گفت:اهداف بلند داشته باش … پنجره گفت:دنیا را
بنگر … ساعت گفت: هرثانیه با ارزش باش … آینه گفت:قبل از هرکاری،به بازتاب
بیندیش …تقویم گفت: به روز باش… در گفت:در راه هدفهایت سختی ها را هل بده و
کنار بزن… و زمین گفت:با فروتنی نیایش !!!
یک انرژی مثبت از مولانا:
غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت نخور!!! به خدا حسرت دیروز عذاب است!!
مردم شهر به هوشید؟؟؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید و بخندید که امروز، سر هر کوچه خدا هست!!!
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست!!!
نه یکبار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید، خدا هست و خدا هست و خدا هست ....
مقاله ای از دکتر افشار
گاهی شک ها و تردیدها خائن اند و تو رو از آرامش و خوشبخت بودن محروم می کنند؛ رویاهای تو رو غبار آلود و فلسفه بدبینانه ای را در ذهنت خلق می کنند تا تو به چیزی و کسی اعتماد نکنی ! اون وقت میشه که اتم ها و مولکول های زندگی زیبا ، ویروسی شده و شک و تردیدها در پشت واژه های قشنگ زندگی مثل نظم ، مقررات و انضباط و … خود را پنهان و آهسته آهسته ستون فقرات ایمان و یقین تو را فلج می کنند . رویاهای تو پر از آدرس های شبیه بهم می شوند ، سیم های خاردار دور عواطف کلماتت می کشی و کم کم حتی در درس خواندن عادی ات هم دچار شک و تردید می شوی . گویی که انگار از کره ای دیگر آمده ای و هیچ گاه محصل نبودی . روزها هر روز می آیند و علف های موهوم ذهن تو نیز همچنان می رویند و در برزخ حرکت یا سکون با خود می جنگی ، بی آنکه برای کنکورت قدم از قدم برداری . نمی دانم چرا هنوز هم بهترین جزوه ، کتاب ، آموزشگاه ، آزمون و مشاوره و … را پیدا نکردی !!!! فکر نمی کنی اگر بدون معطلی دست به کار می شد الان در جایگاه بهتری بودی … ؟؟؟
بی حوصله ام ، کنکور دارم.. حوصله درس خوندن ندارم.. حوصله کنکور ندارم.. وای کی میشه این کنکور تموم بشه.. خیلیامون شاید خیلی وقتا اینا رو به خودمون گفتیم..
.
وقتی پای سرنوشت در میان باشد و آدم حس کند لحظه لحظه هایش ارزشمند هستند ولی دارند به هدر می روند احساس سرخوردگی وجود آدم را فرا می گیرد و ساعات ارزشمندی را از انسان می گیرد و همین باز هم بیشتر و بیشتر آدم را در « اینرسی تنبلی » فرو می برد و باز احساس بد و بدتر ، تا بالاخره طاقتمان تمام می شود و با خود می گوییم « بس است دیگر ، داری بیچاره می شوی، شروع کن! زمان را از دست نده ! » و باز کار زجرآور خواندن درس ها و مبارزه با عدم تمرکز حواس را شروع می کنیم ، واقعاً که شرایط سختی است