نامه یکی از بچه ها
ارسالی محمد همه بخونن عالیه اونایی هم ک خوندن ادامشو بخونن ^_^
مرسی محمد ^_^
امروز روز عجیبی بود…
تو کتابخونه بودم که دوستام پرسیدن نتیجه ازمونت چی شد اصلا یادم نبود
گوشیمو برداشتم و رفتم نتیجمو دیدم ولی هنگ کردم با دیدن درسایی که کلی روش وقت گذاشته بودم ولی از ازمون قبل بدتر هم شده بود
با دیدن درصدایی که اصلا راضی نبودم
کیف و کتابامو جمع کردم و با اعصابی خورد پا شدم از کتابخونه رفتم بیرون ,, همش میگفتم اه واس چی دیگه درس میخونی؟ به چه امیدی؟ تواین ۲۰روز مگه میشه رتبت اینقد کم بشه که بتونی به اونی که میخوای برسی؟
اونقد اعصابم خورد بود که یادم رف از اتوبوس پیاده بشم و تااخر خط رفتم و گم شدم , رفتم تو خیابونی که نرفته بودم
ولی خشکم زد,,,, خیابون از اول تا اخرش ساختمان پزشک و لوازم پزشکی و داروخونه و ازمایشگاه و…بود,,, عجییب تا ته خیابان رفتم و یکی یکی اسم و تخصصشونو خوندم , به بیمارستانی رسیدم که پیر زنی باامبولانس اورده بودن ولی از شدت درد نمیتونسن ببرنش تو و دکتر داش ارومش میکرد که بتونن کارشونو بکنن
عجییب بوی بیمارستان بهم یاد اوری کرد که من عااشق این بو و اینجام…
به مغازه لوازم پزشکی که رسیدم یادم اومد وسطای سال با کلی ذوق روپوش سفید واس خودم با عیدیام خریده بودم ولی انگار یادم رفته بود که چی میخوام…"
انگار تلنگره بهم خورد… گفتم خدا تنهام نمیذاره
یاد تمام سختیا: تمام ناهارهایی که تو کلاس خوردم ,, تمام خوابهایی که تواتوبوس و سرویس رفتم
تمام خستگی که بعد از مدرسه داشتم و خوابایی که روی میز میرفتم
تمام شب یلدایی که بیشتر از همیشه درس خوندم
تمام عیدی که به دیدن کتابام میرفتم
تمام شبایی که با زور قهوه و چای بیدار موندم
تمام لباسایی که تکراری شدن و وقت نشد جدیدشو بخرم
تمام ذوق و شوق پدرمادرم
تمام ذوقی که خودم داشتم واس هدفم
بازم تواتوبوس نشستم هندزفری دراوردم اهنگی گوش بدم و رفتم توتلگرام وارد کانالتون که شدم همایش۲تیرو دانلودکرده بودم ولی گوش نداده بودم , اونو گوش دادم وقتی گفتین پرقدرت باش وقتی گفتین میشه و اگه ولش کنی بدترمیشه
وقتی گفتین صفر میشه رسید به۵
بازم رفتم سراغ کارنامم نگاه که کردم گفتم با عربی۸۷با زبان۹۲با عمومیای بالا ولی من فقط ۲۵درصد فیزیک و۳۷درصد زیستو زوم کرده بودم و ریاضی ۵درصد!
ولی مصمم شدم که کنکورم بالاتر میاد, مصمم شدم که میشه بهترشد حتی۱۰درصد
دوس دارم اون دقیقه ۹۰یا ۱۲۰یا ست پنجم و ببرم …
و مطمعن تر از همیشه شدم که خدا هس و تمام این مدتمو دیده پس بی نتیجه نمیمونه
میخوام بیشتر از همیشه انرژی داشته باشم …میخوام حدقل بعد کنکور نگم اگه فقط یکم بیشتر میخوندی همین امسال تیر خلاصو میزدی…
حتی اگر امسال نشد تلاشمو کرده باشم و بازم با پشتوانه عالی سال دیگه ادامه بدم …
میخوام ایندفعه با تمام زورم بدوم دنبال عشقی که خدا نشونش داد
میگن شبای قدر تقدیرمون نوشته میشه …
امیدوارم تقدیر هممون عالی باشه و به اهدافمون برسیم
متن بالا از خانم دکتر فاطمه :)
وقتی ک اینو خوندین مطمئن باشید ک خدا خواست اینو اینجا بزارم ک شما بخونین خدا خواست ک محمد اینو اینجا بزاره خدا خواست ک ب هممون بگه ک میتونیم نباید ناامید بشیم
ببین خدا چقد بهت توجه میکنه ببین چقد هواتو داره
خدا خواست تا بهت بگه : همه چیز روبراه خواهد شد ..میگه دستاتو دارم ..مبادا بترسی .. مبادا دست از هدفت برداری ..
چون به تو اراده ای دادم که با اون به همه سختی ها مشکلات راحت غلبه می کنی ،می تونی باهاش دنیا رو تغییر بدی ..
پس تلاش کن واسه هدف نابت که واسه خاطرش جلوی خعلیا موندی و قید خعلی چیزا رو زدی ..
تلاش کن واسه اثبات به تموم کسایی که به تو و تواناییات شک کردن ..
این روزای قشنگتم منم باهات هم قدم میشم با هم میگذرونیم مث تموم روزای زندگیت ..
پس با خدا موافق باش فرصت های خارق العاده ای داره ،خدایی داری که با بودنش بهت ارامش میده
« الا بذکر الله تطمئن القلوب »
تو فقط تلاش کن ..نتیجشو ..هدفتو ..خدا بهت میده ..
همون هدیه قشنگی که روش نوشته :
« ایندت مبارک »