چه ایده بدی بوده گرد ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست:
قرار بوده ۸ صبح بیدارشی، میبینی شده ۸ و ربع٫ میگی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشم!
قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی رو صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوندی و ساعت ۱۰ شده. میگی: اشکال نداره. فردا شب ساعت ۹ میخونم.
"ساعت دروغ میگه، دروغ. زمان بر گرد یک دایره نمی چرخه! زمان بر روی خطی مستقیم میدود و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد"
ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکنه که دونه ای که افتاد دیگه برنمیگرده. اگر روزی خونه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی براش میسازم و میگم توش اینقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشه. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیارم که زمان «خط» است نه (دایره)