امروز این خبر قلب همه ما رو به درد اورد ..تسلیت به خوانواده داغدارشان..روحتان شاد

برای همه آنهایی که خدمت کرده‌اند یکی از لحظات شیرین دوران سربازی، لحظه سوار شدن به اتوبوس برای رفتن به خانه در آخرین روز دوران آموزشی است. بچه‌هایی که در اولین روز خدمت آموزشی همدیگر را نمی‌شناختند حالا همچون دوستان چند ساله آماده رفتن از پادگان آموزشی هستند، با شوق ساک‌ها را جمع می‌کنند، بهم کمک می‌کنند تا هرچه زودتر اسباب سفر آماده شود.

اتوبوس‌ها آماده است، برای هر شهر. دوستان از هم خداحافظی می‌کنند. در این بین آنها که صمیمی تر هستند شاید کمی اشک هم بریزند. یادت نره زنگ بزنی‌ها. نری حاجی حاجی مکه.تازه همه اینها دفترچه خاطرات یکدیگر را هم پر کرده‌اند. جملاتی زیبا که معمولا از اشعار موسیقی‌های پاپ در ذهن سربازان این خاک به جا مانده است.

 

همسر سرباز

 

روز رفتن، هم دوست داری اتوبوس زود تر حرکت کند و هم دوست داری کمی بیشتر با کسانی باشد که حدود سه ماه را با آن سپری کردی و خاطرات شیرین و شاید تلخی را رقم زدی. اتوبوس که حرکت می‌کند آرامش خاصی داری و وقتی سر به صندلی اتوبوس می‌گذاری اولین مسئله‌ای که به ذهنت می‌رسد، برنامه چینی برای تعطیلات پایان دوره است. دیدار با دوستان، بچه‌‎های محل، تفریح تو شهر و …. خیلی‌ها به خانواده خبر داده‌اند و برخی هم نه. آنها می‌خواهند وقتی به شهرشان رسیدند یک تاکسی بگیرند و به خانه بروند و یکباره زنگ بزنند و احتمالا خواهر کوچکتر در را باز کند و داد بزند که :” آخ جون داداش از سربازی اومد”

 

همه آنهایی که سربازی رفته‌اند طعم استراحت‌های پایان دوره را می‌دانند. از معدود روزهایی است که خانواده با تو کاری ندارند که تا ساعت چند می‌خوابی، چه کار می‌کنی و برنامه‌ات چیست؟ همه اعضای خانواده و بیشتر از همه مادر می‌گویند:” ولش کنید بزارید بخوابه. بچه‌ام تو این سه ماه درست و حسابی نخوابیده.” در این روزها می‌توانید غذاهایی که دوست دارید سفارش دهید. چون مادر در روزهایی که در آموزشی بودید هر وقت سفره‌ای پهن بود و غذایی مورد علاقه شما پخت شده بود با چشمان اشک آلود می‌گفت کاش پسرم هم الان بود.

این شیرینی‌ها اما برای زمانی است که اتوبوس شما سالم به مقصد برسد. اما گاهی …

 

سرباز و دوست دخترش,سرباز و همسرش,همسر سرباز ها در زمان سربازی,دیدار سرباز پادگان با نامزدش,نامزد سرباز

١٩ دختر
دیگر با گل های رزشان ترمینال نمی روند

١٩ مادر
خراب شدند زیر آوار آرزوهایشان

١٩ پدر
می بُرّند، درست مثل ترمز ها

دیگر نگران دو سال جوانی نیستیم
وقتی تمام جوانی از دست رفت..

 

۱۹ لیسانس وظیفه که با هزار آرزو دانشگاه رفته بودند و بعد به سربازی آمده بودند که شاید بعد از آن ازدواج کنند، شغلی پیدا کنند، برای خودشان مرد شوند، به دره‌ای سقوط می‌کنند و برای همیشه معاف می‌شوند.

نمی‌دانم چرا دیالوگ معروف فیلم آژانس شیشه‌ای افتادم. «می‌دونی یه گردان بره خط گروهان برگرده بعنی چی؟ می‌دونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟ می‌دونی یه دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟» امروز گروهان لیسانس وظیفه به آموزشی رفت و نفرها برگشت.

نمی‌دانم برای دلایل و راهکاری تکرار نشدن این حادثه باید چه نوشت. شاید باید دوباره داستان تکراری ناامن بودن جاده‌ها را مطرح کرد یا از رانندگانی نوشت که جان آدمی برایشان مهم نیست. یا از چرایی این گفت که چرا باید سربازی که اهوازی است برای آموزشی به کرمان برود، یا جوان کرمانی به تهران بیاید و تهرانی به رشت برود.

روزهای تلخی است برای همه ما ایرانی‌ها. ۱۹ سرباز وطن پر کشیده‌اند، ۱۳ نفر هنوز در وضعیت بحرانی قرار دارند.

در آخر این نوشتار باید بگوییم سربازها را دریابید. وضعیت سربازی در ایران مساعد نیست. جوانی که با هزار آرزو به دانشگاه رفته است، لیسانس گرفته است یا به مدارج بالاتر رسیده است، باید برای دو سال به سربازی برود، بدون اینکه حقوق خوبی دریافت کند و آینده روشنی در انتظارش باشد.

به نظر می‌رسد برای دوران سربازی باید فکری کرد. شاید وقت آن رسیده جدی تر از گذشته به “سربازی حرفه ای” فکر کرد. این حادثه شاید تلنگری باشد برای آنهایی که باید برای سربازی تصمیم بگیرند.

حال مردم ایران به خاطر این حادثه خوب نیست. از امروز هر مادری که می‌خواهد پسرش را به سربازی بفرستت هم غم فراق دارد هم ترس از سالم برگشتن عزیز دلش.

 

تسلیت به سربازن کشته شد در تصادق اتوبوس

 

تقدیم به روح کشته شده در سانحه واژگونی اتوبوس

دانلود از اپارات