۱۴ روز گذشت..
به تو دارم فک میکنم ک تغییری ازت ندیدم این ۱۴ روز ! عیدتو داشتی ، استراحتتو کردی ، درستم خوندی ولی خودتم حس خوبی نداری ، نمیدونی هم چرا ؟ چون ب ظاهر همه چی تحت کنترل تو بوده و سعی کردی خیلی مرتب و منظم همه چی رو سرجای خودش داشته باشی…مشکل چیه ؟
زنگ میزنن بهت میگن عزیزترینت رو تخت فلان بیمارستانه زود نرسی ممکنه دیگه نبینیش ، یه نفس میری سمت آدرس یا وایمسی چایتو میخوری ، با طمانینه لباساتو انتخاب میکنی و بعدم حالا اگه حالشو داشتی یه سری هم میزنی ؟؟
یه نفس میری یا ن ؟؟؟؟
حالا عزیزت رو تخت بیمارستانه ، اونوقت همینقدره غیرت تو براش ؟ آره ؟ همینقدررر ؟
همینقدر میدوی بش برسی ؟ بااینکه دارن تو گوشت داد میزنن نیاااای از دستت رفته هاا….رفته!
فک کردی واس کی ، واس چی داری این روزا رو میگذرونی ؟ جز برا خودت ؟ جز برا افتخار و سربلندی و عشق کردن خودت ؟
بگو ببینم تا الان چه کار برجسته و مهمی تو زندگیت کردی اصن ؟ چقد زندگیتو سروسامون دادی ؟ از چن تا پله بالا رفتی؟ این…این یکی واسم خیلی مهمه…چن بار . بگو چن بار وقتی زمین خوردی و هیششششکی نیومد دستتو بگیره پاشدی و دوباره خیلی محکم راهتو گرفتی و رفتی ؟
من هیچ کاری واسه تو نمیتونم انجام بدم وقتی اینارو میخونی یه لبخند خشک تحویل من میدی میگی اراده ندارم ُ میری سراغ مثلن زندگیت !اراده نداری ؟ باشه عب نداره ، اما همین توعه بی اراده رو من دوماه دیگه هم میبینم ! اون موقع اراده ت همچین فولادیه ک سنگو ریز ریز میکنه …ولی افسوس فقط ! زمان برا تنبلی تو هیچ وقت نمی ایسته ! فقط یه پوزخند می زنه و ازت رد میشه ! اینقد غرورتو له میکنه ک تا مدت ها دردش رو دلت میمونه ! دست کم نگیر قدرت این ثانیه هارو…
بجنگ واس همه چیزایی ک نداشتی ،
واس همه ارزوهایی ک دوس داشتی واقعی بشن و تو باهاشون تو دلت قند آب بشه ،
واس همه اون روزایی ک میخوای با رویای خوشکلت پز بدی !
چرا ک ن ؟؟ چرا پز ندی ؟ چرا پز ندی ک این همههههه سختی کشیدی ُ جون کندی تا این ۲۰ سالگیت پر بشه راحت بدست نیاوردی چیزی رو ک تمام عمررر آرزوت بوده !
بجنگ! بهت میگم بجنــــگ چون تو ارزشمند تر ازونی هستی ک بلرزی و اشک بریزی واس ناکام موندنت !
تو لیاقتت بیشتر ازینه ک بهت بگن عیبی نداره همه ک نمی تونن اینو قبول شن..
بفهم اینو ! بفهم ک منی دارم بهت میگم بجنگ ک جنگیدم خودم ، تا پای مریض شدنم زحمت کشیدم واس هدفی ک عشق ۱۸ سالگیم شد! واس یه لحظه لبخند کوچولوی مامان ! جنگیدم ک بابا روسفید بشه جنگییییییدم ک شرمنده دلم نشم..
درک کن این موقعیتتو…خواهش میکنم ازت !
تو نباید ببازی ! الان وقت کم آوردن نیست !تو باید بری جلو …برو . نااایست. باور کن دلم میخاد سرت داد بزنم ک فقط گازشو بگیری و برییییی راهتو !تو نباااااید ببازی ! این میدون و این مسابقه حق زندگی توعه ! نگذر ازین حق …نگذر از تمووووم قلبی ک به عشق هدفت نبض داره !
نبضش بره حالا حالا ها برنمیگرده ها ! گفته باشم…
کم نیار ! کم نیار ! کم نیـــــــــار !
پ.ن : روی صحبتم ویژه با پشت کنکوریاس ! این زمان بره ممکنه دیگه هیچوقت بدستت نیاد