من کشف کرده ام که قضیه این نیست
که دنیا چی برای تو کنار گذاشته !
قضیه اینطوریه که تو برای دنیا چی با خودت آورده ای !
– لوسی ماد مونتگومری
سلول به سلول تنت خسته ست ، پشتت ، دستات ، پاهات ، کمرت ، سردردات…
درد سخته ، تحمل بده ، انتظار وحشتناکه…انتظار کشنده س ، ولی نرسیدن …
نرسیدن مرگ مطلقه !
مرگ مطلق در لحظه ! تو یه ثانیه اینقد خالی میشی که میمیری ! تهی شدن افتضاح ترین حسه!
یادت باشه که این درست نیست ! این ته ته همه نامردیای دنیاس که قرارت ُ با دلت یادت بره ..
ک یادت بره چجوری آرومش کردی و بهش وعده دادی….
خوش قول باش !
خوش قول باش بخاطر همه روزای بزرگی که گذروندی ، بخاطر همه دعاهای مامان ، همه نخوابیدنای خودت ، همه اون ذوقای ته دلت که باید یه روزی با چشمات ببینی …
وعده هات ُ یادت نره با خودت ، دلت ، با خدا…مث او که وعده هاشو یادش نمیره!
دلت ُ آروم کرده همیشه ، بازم فقط کافیه ی گوشه چشمت بهش بیفته تا بیاد و همه دنیاتُ بغل بگیره ،
تا بیاد و یه سبد گنده برات لبخند بیاره ، خنده ، قهقهه های بیخیالی
عزیز دل من ، یه دور دیگه هوگوی دوس داشتنی ُ محکمت ُ چک کن ، کلاه ایمنی ت ُ چک کن ، یبار دیگه قله رو یادت بیار ، چشم انداز وسیع زندگیت ُ ، همه اون روزا رو ، همه روزایی که باید بسازی ،
نگاه ها رو ، راه هایی که رفتی ، قدمایی که برای هر کدومشون کلی نقشه کشیده بودی ،
همه رو چک کن و برای دور آخر نیروتو جمع کن !
دور آخر اینقد محکم می چرخی و می کوبی تو دل سختیات که دیگه هیچکدوووووومشون برات قد علم نکنن ! که دیگه هیییییییییچ کدومشون برات ساز نرسیدن و جدایی نزنن !
دور آخر چشمات باید پر از برق باشه ! پر از ستاره هایی که می درخشن !
دور آخر من فقط دارم واسه تو دس میزنم ! واسه تویی که زمین و زمان ُ بهم دوختی ، عاشقی کردی ، دیوونگی کردی ، حالا حقته که خوشبختی بغلت کنه ! با تمام وجودش !
من منتظرم ! منتظرم اینقد برات محکم دس بزنم که کف دستم قرمز بشه ! مامان بابا منتظرن تا براشون یه مدال جهانی ببری که تو تنها موجود رو زمینی که اینقدددددد فوق العاده ای !
بخاطر من نه ، بخاطر اونا ، نفستو واسه دور آخر نگه دار ! دستاتو مشت کن ، قدماتو محکم بردار ، نگاهت فقط به قله ی طلایی آرزوهات …
دستت تو دستای مهربون و قوی ترین ِ خالقت ، تکیه گاهت ، حافط ترینت…
بزن آخرین ضربه رو !