اتاقت به سلومتی مرتبه، دو بار گوشیتو هم چک کردی، نه نیلو تو تلگرام پی ام داده، نه اون پسر دیشبی خوش عکسه، دیگه برات تو اینستا کامنت گذاشته، درسه رو هم دوس داری، با آمادگی کامل، داری برای خودت میخونی و لذت میبری، احیانا لطف میکنی و چندتا تست آموزشی هم میزنی، جووونوم – این جونومش رو با لهجه ی جنوبیا بخون خخ- همه شون رو هم درست زدی، خوش به حالت،

“ینی به نظرت من تهران میارم؟”، “اوووف اگه بیارم چی میشه”، “آخ کنکوره رو بدیم، گواهی نامه هه رو بگیریم، چون رتبه ی خوبی آوردم، حتما بابام برام جایزه، یه ماشین خوب میخره، بایدم بخره، من این همه بدبختی کشیدم”، “برم دانشگاه میخوام همزمان زبان کار کنم، اپلای کنم برم، جای من اینجا نیست” ، “نمیدونم تخصصمو چی بگیرم، مغز و اعصاب که خیلی کلاس داره اما خودم به گوارش علاقه دارم” ، “به یه مهندس عمران راحت تر زن میدن یا یه مهندس هوافضا؟”

این جملات آشنا نبودن برات؟ وقتی داری درس میخونی، بی اختیار، یهو میری تو عالم خیال! برای خودت رویا پردازی میکنی، داستان سازی میکنی و غرق در لذت ناشی از قرار گرفتن فرضی تو موقعیت های آرمانی زندگی آینده ات میشی.

تا به خودت میای، میبینی بعله! یک ساعت گذشته و تو همچنان همون صفحات اول درسی، یه ذره دیگه میخونی و جالب اینجاست که زودی میگی: “خسته شدم، برم یه استراحتی بکنم، دوباره برمیگردم” و…

قبل از این که “هدف” به تو انگیزه و آرامش لازم برای ثابت قدم بودن در طول مسیر رو بده، داره برای تو یه احساس رضایت کاذب ایجاد میکنه، این حس خوب، باعث میشه تو عملگرا نباشی و حتی دیگه درس نخونی! دنبال این هستی که از وضعیت بد فعلی، به اون آرمانی ترین شکل از خودت که انتظار داری برسی، این خیلی خوبه، اما یادت باشه، برای رسیدن به خواسته ها، خیال پردازی های طولانی نه تنها خیلی از وقت و انرژیت رو میدزدن، بلکه گولت میزنن و کاری میکنن که با غرور کاذب، فکر کنی به هرچی که میخواستی رسیدی و دیگه انگیزه ای نداری…

نذار وقت عزیز درس خوندنت، تبدیل بشه به طویله ی رویاهات! اگر آرزو داری، اگر هدف داری، تو به تلاش نیاز داری، نه خیال پردازی! همین …